کلکِ خیال

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیشرفت» ثبت شده است

۲۵
آبان

اگه بنی بشر با کمی فکر باور میکرد که ازخودگذشتگی، عمل بدون حرف و رد شدن از چهارچوب های گاهی بی معنی اعتقادی، میتونه نتایج خیلی بهتری برای این مرز و بوم داشته باشه، قطعا اوضاع بهتر بود.

دل های عزادار زلزله کرمانشاه هم این روزها هر کدوم هدف خاصی رو یدک میکشن. شاید کمتر کسی باشه که فارغ از هر فکری، دلش اتیش بگیره که مثلا بچه ای از زیر آوار دراومده ولی همه خانوادشو از دست داده!

یا دودوتا چهارتا کنه که توی سخنرانی ها و حرف های کمی رسمی چرا انقدر بازار عبرت گیری از این اتفاق داغه، بدون اینکه کسی بگه مقصر کی بوده یا کی قربانی شده!

آوار عقاید و افکار غلط، قضاوت های بی پایه و از سر تعصب های پوشالی، سنگین تر روی سرمون هوار شده...خوش بحال اونکه خودش رو نجات میده. ولی اونی رو که دلش میخواد زیر آوار بمونه، بنظرم به حال خودش رها کنیم.


  • چشم براه
۲۳
تیر

دار و ندارِ کتبی و کاغذیم رو ریختم وسط، تا سر و سامونی بدم!

اونهایی که نوشته های الکی و جدیِ خودم بودند، بااینکه برخی بشدت مضحک و حتی تاسف برانگیز به نظر میرسیدند، اما همه، راهی مجموعه قدیمی ای شدند تا عبرتی باشد برای آینده!یادم نرود، چه بودم و وقت و بیوقت ، گوشه و کنار جزوه و دفتر رسمی، فکر و خیال، چه بر سر ذهن و نوشته هام می آورد!

کتابهایی که هدیه یا خریداری شده بودندهم براحتی به دسته های "دوباره بخونم"، "نگهدارم برای بعد"،و "از شرش راحت شم" تقسیم شدند.جالب اینکه در مورد دسته سوم حتی لحظه ای فکر نمیکردم!(هرچند بعد از دوخط، اعتراف میکنم،"شر" برای سرمایه هایی که زمانی سلیقه بودند و الان کنار گذاشتنی، زیادی غیرمنصفانه ست!:))به راحتی، روی هم گذاشتم و کناری وِل کردم و اعلام کردم "فقط نزدیک من نباشند، هرجای خانه میخواهند، باشند!"

ولی برای خودم هم جالب بود، روزهای قبلِ هدایی که الان هستم، همون کتابها، برام مهم و ارزشمند بودن و الان، خنده دار!

تفاوت فاحشی که سلیقه م توی کتاب و کتاب خوانی پیدا کرده، هم جالبه هم ترسناک!

جالب که عجب بشری.مدام در حال تغییر...

و ترسناک که، آخر این تفاوت چه میشود؟...



اسم کتابهارا نمیگویم!در هیچ دسته ای:)

نمیگویم دلم لک زده بود برای حتی جلدِ کتابهای امیرخانی...

نمیگویم هنوز دلم غنج میرود برای کتابهای شعری که بعضی صفحاتش تا خورده و مثلا ستاره گذاری شده بودند...

نمیگویم!:)



هم عامیانه و هم رسمی...

هم صمیمی و هم با حدومرز...


"رسمی نابلدِ جفاکار"

  • چشم براه