پرسید: وقتی نشاط نداریم، چیکار کنیم خودمون حال خودمونو خوب کنیم؟
گفتن: بعضی وقتا تو چاله غم خودمونو نگه میداریم. میشینیم سر قبر مشکلاتمون گریه میکنیم، برای همه هم روضهشو میخونیم!
نکن قربونت برم، نکن.
برای تویی که رفیقی، بدون پیشوند و پسوند:
شاید خودت ندانی، شاید در این یازده سال هیچ وقت نگفتهام که بدانی:
با تو،
میشود تفاوت داشت و رفیق ماند،
میشود مخالف بود و رفیق ماند،
میشود دلخور بود و رفیق ماند،
میشود مدتها دور بود و باز رفیق ماند،
میشود همه چیز بود و رفیق ماند.
و نترسید، و عقب نکشید و پذیرفت!
و میدانی که برای آدمهای روی زمین، آن هم از جنس دوستی های امروز، همین چند "شدن" یعنی خیلی!!
اصلا چه نیاز به گفتن؟:)
صدویازده ساله باشی...
من اما،
تب و لرز،
خواب و بیدار،
خوابهای پریشان نامفهوم،
نالههای ناخودآگاه،
درد تا مغز اسخوان،
سرد، سرد، سرد...
شُکر!
رحمت خدا در خانه،
رحمت خدا جاری از آسمان،
رحمت خدا در زبان، چشم، گوش.
۹۸ی چنین میانه میدانم...:)
پنج شنبه های دلانگیز:
حوزه دانشجویی
دورهمی فامیلی
دعای کمیل ماهیانه
آش رشته
مخصوصا میرزاقاسمی:)
به انضمام چایی رفیقپهلو و درددل و ...
شکر!
جلسه نقد اردو جنوب به اندازه خود اردو جنوب مهمه.
بعد از ۴ ساعت شخم زدن اون ۴ روز، فقط اذان میتونست "نقد تولیدکن"مون رو از برق بکشه:)
بااحترام به تمامی روانشناسان و روانپزشکان و قشرهای مشابه،
با رعایت مفاهیمی چون کمالگرایی و کار در حد فوق العاده و مفاهیم مشابه،
بپذیرید بعضی کارها را باید "فقط" از سر رد کرد و شکر و نفس عمیق...