مُحرّمت،
در کشاکش شلوغی هیات ها،
لبه لیوان های کوچک چای روضه ها،
بو و برنگ دلیِ نذری ها،
"یاحسین(ع)" های کنار آبخوری ها،
بین زیر و روی تار و پود پرچم ها،
قرار سیاهپوشی ها،
گِلی کردن چادرها و پیراهن ها،
بین خطوط ورق های جیبی زیارت عاشورا،
روی غبار فرش "حسینیه"ها،
نوای گوشنواز ایستگاه ها و تکیه ها،
لا به لای زنجیرهای دسته ها،
بغض میان سینه زنی ها،
زیر سنگینی بار معرفتی و مادی عَلَم ها،
گریه کودک شیرخواره در آغوش روضه خوان ها،
برگریزان طوفان خاک ظهر تاسوعا،
باران شب عاشورا،
بین کاروان نمادین اسرا،
اگر نقطه های سیاهِ دربندِ نفس را پیدا نکنیم و آزاد نکنیم و آزاد نشویم، چه فایده؟
امشب، یک محرم به مرگ نزدیکتریم...