کلکِ خیال

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
۲۲
خرداد

کنار آب‌نمای محبوبمون با یکی از رفقا نشستیم، 

همون که کنارش "از هر دری می گفتیم"، نشستیم که از هر دری بگیم!

گوشیش زنگ میخوره و اسم "مامان" روی صفحه‌ش روشن میشه، مشغول صحبته، که نگاهمو میچرخونم دوروبر ، به خیالم حیاط مدرسه رو فشرده کردن، بسکه کوچک بنظر میرسه، به آخر خیال نرسیده پرت میشم روز ثبت نام دانشگاه، به بچه ها میگفتم چقدر اینجا بزرگه، آدم گم میشه توش و حالا دانشگاه هم ریزه میزه تر از قبله.

 لابلای خاطرات راهنمایی و دبیرستان، بزرگ و کوچک شدن نگاهمو متر میکنم و با مساحت حیاط مدرسه و دانشگاه و شهر مقایسه میکنم، اگه صدای آب بذاره، اگه متر به متر اون حیاط بذاره، اگه بچه هایی که تو خیالاتم راه میرن، بذارن...

رفیق و رفیق های  بعدی از در میان و میدویم سمت هم و مترم پاره میشه!

ولی دلم هنوز تنگه،

میگه دلم برای بچگیام تنگ شده:)


  • چشم براه
۲۱
خرداد


یعنی مهمانی در مهمانی!

یعنی میزبان به اندازه کافی بخشنده هست،

ما نمی دانیم چطور و چقدر بخواهیم.


میگفت: هرچقدر ایمان فرد به خدا بیشتر باشد، 

خدای او قوی تر است.

  • چشم براه
۱۹
خرداد
کتابو برعکس میذارم کنارم که صفحه‌ش گم نشه
با هول و هیجان گوشی رو برمیدارم که تا یادم نرفته بهش بگم،
پیام میدم:
قبول داری هر یونسی باید یه علیرضا داشته باشه؟
شایدم "هریونسی یه علیرضا داره" و یحتمل حواسش نیست!
میگم علیرضا و حرفاش ماجرا رو ادامه میداد،
دو صفحه مونده به آخر تیر خلاصو زد و تموم شد!
میگه:
پنج باره باید بخونمش!

  • چشم براه
۱۸
خرداد

الان "مقدرات" یک سال بعدمون،

امضا شده،

میره سمت تیم اجرایی.

ولی تو،

هنوزم منو به خودم وامگذار!

بعد از تمنا و خواهش و سفارش، دیگه هرچی بگی قبوله،

مهربون ترین، بخشنده ترین، شنواترین!


+الهی که ظهور اول لیست همه باشه!

  • چشم براه
۱۷
خرداد

سوال!

مگر ما مسلمان دین محمد(ص) و شیعه علی(ع) و 

سینه زن اهل بیت (ع) نیستیم، که باید مرده هایمان 

را به "خاک" بسپاریم و از "خاک" سردی برای داغمان 

جوییم؟



پ.ن: اللهم!

ما رو با شعارهامون امتحان نکن...

  • چشم براه
۱۷
خرداد

گفتن که:
چه اومدنی؟چه سکوت طولانی؟!
نمیدونن که:
حالا هم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام!

  • چشم براه
۱۷
خرداد

داشتم میگفتم این روزا انقدر حرف ها و آدما و ماجراها حول این موضوع می چرخن که میترسم بشه یه دور الکی، تو بگو دور باطل!!

هرجا میشینم از یه طرفی بحث میکشه به اینکه داریم چیکار میکنیم و باید چیکار کنیم، و من سوال اولم از همشون اینه که مگه داریم کاری میکنیم؟ اگه آره که چرا می نالیم انقدر؟چرا نمیتونیم شب نفس راحت بکشیم و سرمونو راحت بذاریم رو بالشت؟ چرا خستگیمون خوشحالمون نمیکنه؟

تهش میرسیم به همینکه هیچ کاری نمیکنیم!

میگه دقیقا مشکل همون جاییه که فکر کنیم داریم کاری انجام میدیم. میگه بخاطر همین من به دهه هفتادیا امیدوارترم، مشکل دهه شصتیا همینه، نشستن به خیال رفع تکلیف!

میگم من از تقسیم بندی دهه ها خیلی سردرنمیارم، من میبینم و میشنوم و نتیجه میگیرم که تکلیفم، رفع نشده. حتی بدون توجه به نتیجه!

اینکه بشینیم دورهم، مشکلات جامعه رو بریزیم وسط و سر هرکدوم یه طومار غر ردیف کنیم و تقصیر فلانی و بهمانیه، نه دردی دوا میکنه نه ما رو به جایی میرسونه! اون وضع خرابم راه خودشو میره. 

وقتی حرفا رو بین خودمون میچرخونیم،

برنامه ها رو بین خودمون میچرخونیم،

هرسال برنامه های قبلی،

مخاطبای قبلی،

حرفای قبلی!

گزارش اینکه " چه شد به این حد از خرابی رسیدیم"

خب بعدش؟؟

راجع به اصطلاح "مذهبی" دهن پرکن دیگه نگم برات!

میگه ولی شاید بیرون اومدن از این سیکل تکراری ریسک باشه. تو به نصلحت اندیشی اعتقاد داری؟

میگم واسه هر کاری چه کرده‌ش چه نکرده‌ش، یه توجیهی هست، واسه هر توجیهی هم یه عبارت قلنبه! ولی تا کجا؟

میگه نمیدونم، تو میدونی؟

میگم میدونستم سرم انقدر درد نمیکرد...

اولین بار این حجم از تئوری بودن رو کی کرد تو پاچمون؟؟


#گروه‌های‌فرهنگی

#دانش‌کاه

  • چشم براه
۱۶
خرداد
پشت الله اکبرش، دل من که قامت بسته بودم به گوشه عشق بازی اش، ریخت...چه برسه به "هرچه غیر خداست"!
ذکر رکوع رو سه بار تکرار می کرد! ابهت صدا و کلامش، تار و پود زیلوی آبی رنگ و سجاده و پرده و هرچه بود رو به تسبیح وامیداشت.
در قنوت گفت: "اللهم اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب" منم به رسم اقتدا از امام تکرار کردم، اما خنده ام گرفت...صدای ما هم به خدا می رسید؟
رکعت سوم و چهارم بعد از تسبیحات اربعه که خودش غزلی بود، میگفت: "استغفرالله ربی و اتوب الیه"...و من بین فرمول های ریز و درشت احتمالی دنبال احتمال قبول و رد این جمله ساده از زبون این شخص انقدر خاص در مقایسه با من و امثال منی که با دیدنش دست و دل لرزوندیم و اشک پاک کردیم، بودم. و چه اشتباهی، که فرمول های الهی رو هیچ جایی ننوشتند!


هنوز فکر میکنم اگر گوش شنوا داشتیم، جواب سلام بعد از "السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته" اش را می شنیدیم. و حیف که نداشتیم...
و حیف که ما معمولی هستیم،
و شکر که او معمولی نیست، 
و شکر که نماز ما معمولی ها وصل شد به نماز او!



  • چشم براه
۱۶
آذر

همونجایی که می شینی، کاغذ جلوتو الکی خط خطی میکنی یا کلمات گنگ و نامفهوم و ناخودآگاهی روش مینویسی، از زمان و مکان خارج میشی، فکرتو میبری به قبل تر، شاید بعدتر و از حال کنده می شی، پازل کنار هم میذاری تا به نقطه تعادل معادلات بهم ریخته ات برسی، دست کمک دراز میکنی سمت دورترین سلولهای مغزت برای رو آوردن اطلاعاتت و حل معمات، همونجا محل بحثه.

اگه داشته باشی مغز متفکری رو که عین بلبل خوش سخن یا هدهد پیامرسان، با شروع فکرت براش نوتیف بره و بیاد کمکت، لابد میگی خوش شانسی،

ولی به خیال من، شانست اونجا ورقو برمیگردونه که جرقه حل مساله رو خودت بزنی و دستتو بذاری رو زانوی گیرودارت و یه یاعلی بگی!

اگه غوطه ور شدی و دیدی نفسِ منطقت بالا نمیاد بسکه موتورش گرم شده، یکم آروم بگیر، بذار کنار هوا بخوره و هوا بخوری، بلکه تو خنکای فراغت ذهن، راحت تر از پیچ خلاص شی.

شعار گفتن رو دوست داریم یا نداریم، خیلی اینکارو میکنیم!



هدهدمو گم کردم!

کسی ندیده؟:)

  • چشم براه
۲۵
آبان

اگه بنی بشر با کمی فکر باور میکرد که ازخودگذشتگی، عمل بدون حرف و رد شدن از چهارچوب های گاهی بی معنی اعتقادی، میتونه نتایج خیلی بهتری برای این مرز و بوم داشته باشه، قطعا اوضاع بهتر بود.

دل های عزادار زلزله کرمانشاه هم این روزها هر کدوم هدف خاصی رو یدک میکشن. شاید کمتر کسی باشه که فارغ از هر فکری، دلش اتیش بگیره که مثلا بچه ای از زیر آوار دراومده ولی همه خانوادشو از دست داده!

یا دودوتا چهارتا کنه که توی سخنرانی ها و حرف های کمی رسمی چرا انقدر بازار عبرت گیری از این اتفاق داغه، بدون اینکه کسی بگه مقصر کی بوده یا کی قربانی شده!

آوار عقاید و افکار غلط، قضاوت های بی پایه و از سر تعصب های پوشالی، سنگین تر روی سرمون هوار شده...خوش بحال اونکه خودش رو نجات میده. ولی اونی رو که دلش میخواد زیر آوار بمونه، بنظرم به حال خودش رها کنیم.


  • چشم براه